جدول جو
جدول جو

معنی گنبد گردا - جستجوی لغت در جدول جو

گنبد گردا
(گُمْ بَ دِ گَ)
گنبد گردنده. گنبد گردان. آسمان:
بنگر به چشم خاطر و چشم سر
ترکیب خویش و گنبد گردا را.
ناصرخسرو.
رجوع به گنبد گردان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُمْ بَ دِ گَ)
کنایه از آسمان است:
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبدگردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
این تخت سخت و گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بی آسایش آسیاست.
ناصرخسرو.
صانع قادر دگر ز بیغرضی
گنبد گردان زرنگار کند.
ناصرخسرو.
مرکز خاکی نبود جای تو
مرتبۀ گنبد گردان طلب.
خاقانی.
وز هرچه نقد عالم عرفان است از هزار
جزوی به کل گنبدگردان نمی رسد.
عطار.
گیرم فراز گنبد گردان است
آرمش زی نشیب باستادی
آیدشبی که انجمن من را
خلّخ کند بگونه نو شادی.
ادیب نیشابوری.
رجوع به گنبد گردا شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِ تَ)
نوعی از جست حیوانات که به هر چهار پا جهند، مانند: جست آهو. (آنندراج). گنبد. گنبده. گنبدی. گنبد زدن: و چون (بازشکاری) برخیزدو گنبد کند... تشویش سپاه باشد. (نوروزنامه ص 56).
شیر نر گنبد همی کرد از لغز
در هوا چون موج دریا بیست گز.
مولوی.
و رجوع به گنبد زدن شود
لغت نامه دهخدا
نوعی جست زدن حیوانات (آهو اسب و غیره) گنبد زدن: شیر نر گنبد همی کرد از لغز در هوا چون موج دریا بیست گز. (مثنوی)، کوس بستن آماده حمله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گنبد سازد: چون چنان هفت گنبد گهری کرد گنبد گری چنان هنری... (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار